سفر آهو
پنج شنبه و جمعه رو رفتیم آهو.آرمان که از پارسال تا به حالا آهو نرفته بود دقیق یادش نمیومد من براش تعریف کردم که کجا می خوایم بریم .اونجا که رفتیم آرمان می گفت آهوش کو من هم می گفتم آهو نداره اینجا ببعی داره گاو داره .بالاخر متقاعد شد که آهو نداره. رفتیم بادبادک هوا کنیم اول همه میگفتن اینجا بادبادک بالا نمیره ولی ما گفتیم میریم امتحان کنیم ولی چقدر بالا رفت کل قرقره رو آزاد کردیم و اون هم بالا رفت.مهسا هم با ما اومده بود.برگشتنی از درخت آلبالوی مامان نرگس هم چند تا آلبالو کندی و خوردی من دلم شور میزد که نکنه آ رمانی هسته هاشو بخوره ولی خودش با حساسیت ویژه ای اونا رو در میاورد.جمعه هم جایی نرفتیم و توی حیاط بودیم آرمان بازی کرد. ...